عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ..ممنونم از نگاهتون..خوش اومدید... اگه دوست دارید مطالب مختلفی درباره ی طبیعت گردی، ساخت انواع کاردستی و کلی چیزای باحال دیگه اطلاعات کسب کنید خوشحال میشم به اینستاگرام ما سری بزنید قدمتونو روی چشم ما بذارید. @mahsano1372

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا خدا (نردبانی برای نزدیکی به خالق بی همتا) و آدرس takhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 538
:: کل نظرات : 393

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 395
:: باردید دیروز : 358
:: بازدید هفته : 753
:: بازدید ماه : 3442
:: بازدید سال : 13379
:: بازدید کلی : 241970

RSS

Powered By
loxblog.Com

دلم گرفته است…
پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 ساعت 1:31 | بازدید : 1562 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 
دلم گرفته است
 
دلم عجیب گرفته است
 
و هیچ چیز،
 
نه این دقایق خوش‌بو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود خاموش،
 
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
 
گل شب‌بوست،
 
نه، هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند.
 
و فکر می‌کنم
 
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
 
شنیده خواهد شد
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بدون شرح...
پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 ساعت 1:25 | بازدید : 1241 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
:: برچسب‌ها: عکس , عکس زیبا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سالها پیش از این
پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 ساعت 1:15 | بازدید : 1329 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

سالها پیش از این

 

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

 

من فقط یک کمی خاک بودم همین

 

یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود

 

آرزویش همیشه دیدن آخرین قله ی کهکشان بود

 

خاک هر شب دعا کرد

 

از ته دل خدا را را صدا کرد

 

یک شب آخر دعایش اثر کرد

 

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

 

و خدا تکه ای خاک را برداشت

 

آسمان را در آن کاشت

 

خاک را توی دستان خود ورز داد

 

روح خود را به او قرض داد

 

خاک توی دست خدا نور شد

 

پر گرفت از زمین دور شد

 

راستی من همان خاک خوشبخت

 

من همان نور هستم

 

پس چرا گاهی اوقات اینهمه از خدا دور هستم!

 

عرفان نظر آهاری

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
زندگی...
سه شنبه 9 ارديبهشت 1393 ساعت 1:34 | بازدید : 1342 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

زندگی یک پاداش است نه یک مکافات

فرصتی است کوتاه! تا ببالی

بیابی

بدانی

بیندیشی

بفهمی

و زیبا بنگری...

و در نهایت در خاطره ها بمانی...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,
:: برچسب‌ها: متن , متن زیبا , متن زیبا درباره ی زندگی , زندگی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بدون شرح...
سه شنبه 9 ارديبهشت 1393 ساعت 1:31 | بازدید : 1287 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بدون شرح...
سه شنبه 9 ارديبهشت 1393 ساعت 1:8 | بازدید : 1197 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

«به کسی گفتند امامزاده یعقوب را در کوه، پلنگ خورد!

 آنکه می دانست تصحیح کرد که

اولاً: امامزاده نبود و پیغمبر بود،

ثانیاً: یعقوب نبود و یونس بود،

ثالثاً: کوه نبود و دریا بود،

رابعاً: پلنگ نبود و نهنگ بود و

خامساً: او را نخورد و در شکمش نگه داشته و به ساحل رساند.»

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک...
سه شنبه 9 ارديبهشت 1393 ساعت 1:2 | بازدید : 1810 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

پادشاه بزرگ یونان، الکساندر،

 پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار،

در حال بازگشت به وطن خود بود.

در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید.


با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش،

سپاه بزرگش، شمشیرتیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است.

او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و ...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستانک , داستان آموزنده , داستان کوتاه آموزنده , مرگ , داستان زیبا درباره ی مرگ , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...