عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ..ممنونم از نگاهتون..خوش اومدید... اگه دوست دارید مطالب مختلفی درباره ی طبیعت گردی، ساخت انواع کاردستی و کلی چیزای باحال دیگه اطلاعات کسب کنید خوشحال میشم به اینستاگرام ما سری بزنید قدمتونو روی چشم ما بذارید. @mahsano1372

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا خدا (نردبانی برای نزدیکی به خالق بی همتا) و آدرس takhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 538
:: کل نظرات : 393

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 91
:: باردید دیروز : 358
:: بازدید هفته : 449
:: بازدید ماه : 3138
:: بازدید سال : 13075
:: بازدید کلی : 241666

RSS

Powered By
loxblog.Com

باید در درون از خدا دفاع کرد....
شنبه 13 ارديبهشت 1399 ساعت 23:10 | بازدید : 813 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 

همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفهٔ خود می‌دانند،

انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارندهٔ وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است.

این آدم‌ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می‌کند رد می‌شوند،

از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می‌کنند رد می‌شوند،

اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می‌کند.

چهره‌هایشان سرخ می‌شود، سینه‌هایشان را بیرون می‌دهند،

کلمات خشم آلودی به زبان می‌آورند. میزان خشمشان حیرت انگیز است.

نحوهٔ برخوردشان هراس آور است.

این آدم‌ها نمی‌فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون.

آن‌ها باید خشمشان را متوجه خودشان کنند.

 زندگی پی | یان مارتل | مترجم:  گیتا گرکانی
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , متن زیبا , سخنان کوتاه , عکس , ,
:: برچسب‌ها: عکس , عکس طبیعت , عکس منظره , متن , متن زیبا , متن زیبا برای اینستاگرام , اینستاگرام , متن ادبی , متن ادبی زیبا , متن زیبا درباره آخدا , یان مارتل , زندگی پی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آدمها به چند دلیل ازصمیمیت می ترسند.
شنبه 13 ارديبهشت 1399 ساعت 22:32 | بازدید : 1191 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 آدمها به چند دلیل ازصمیمیت می ترسند.


1- باور دارند چیزی غیر قابل پذیرش دروجود آنهاست،

خصوصیتی زننده و نابخشودنی.

بخش اعظم کمک درمانی به این افراد آن است که خود را به تمامی بر ما آشکارکنند

و باز ازسوی ما پذیرفته شوند.


2- ترس از استثمار و سودبرداری واقع شدن.


3- ترس از ترک شدن.

مامان و معنی زندگی | اروین د یالوم

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , متن زیبا , عکس , ,
:: برچسب‌ها: ملت عشق , داستان , متن زیبا , متن , عکس , عکس زیبا , متن زیبا برای اینستاگرام , اینستاگرام , اروین د یالوم , متن ادبی , گزیده ای از کتاب های معروف , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خوشبختی...
شنبه 13 ارديبهشت 1399 ساعت 1:25 | بازدید : 976 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 از دیر باز شادی بچشمم نایاب‌تر،

دشوارتر و زیباتر از اندوه جلوه کرده بود وهنگامی که به این کشف نائل شدم،

که شاید مهم‌ترین کشفی باشد که بتوان در طول زندگی بدان نائل شد،

شادی برایم نه تنها نیازی طبیعی بشمار آمد بلکه به تعهدی اخلاقی بدل گردید ...

آنکه خوشبخت است ومی اندیشد،

به راستی نیرومند نام خواهدگرفت زیرا برای من سعادتی که بنیانش بر نادانی باشد،

چه اهمیی دارد؟


مائده‌های زمینی ومائده های تازه | آندره ژید | مترجم: سیروس ذکاء

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , متن زیبا , سخنان کوتاه , عکس , ,
:: برچسب‌ها: خوشبختی , سعادت , دانایی , متن , متن زیبا , متن کوتاه , متن زیبا درباره خوشبختی , متن زیبا درباره سعادت , عکس , عکس زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شیطان من...
شنبه 13 ارديبهشت 1399 ساعت 1:11 | بازدید : 909 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 شیطان یکی از ابعاد خود ماست،

چنانکه روح خدا یکی از ابعاد دیگر خود ماست.

در انسان، شیطان به اضافه الله وجو دارد که یک بُعد را به نفع بُعد دیگر،

باید دائما بکوبیم.

میعاد با ابراهیم | دکتر علی شریعتی

 

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , سخنان دکترشریعتی , ,
:: برچسب‌ها: متن , متن زیبا , متن زیبا برای اینستاگرام , اینستاگرام , متن کوتاه , متن کوتاه درباره انسان , شیطان , عکس زیبا , عکس , دکتر علی شریعتی , شریعتی , متن ادبی , میعاد با ابراهیم ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قلب مخملی...
جمعه 12 ارديبهشت 1399 ساعت 23:20 | بازدید : 790 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

  برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت،

هرکس به شکلی نرم شدن را فرامی گیرد،

بعضی ها حادثه ای را پشت سرمیگذارند و برخی مرض کشنده ای را...!

ملت عشق | الیف شافاک

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , متن زیبا , ,
:: برچسب‌ها: ملت عشق , داستان , متن زیبا , متن , عکس , عکس زیبا , متن زیبا برای اینستاگرام , اینستاگرام , الیف شافاک , متن ادبی , قلب , قلب مخملی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آدمیزاد...
جمعه 12 ارديبهشت 1399 ساعت 22:36 | بازدید : 835 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

  دراین دنیا، همه چیزدست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس...


آدمیزاد می تواند اگربخواهد کوه ها راجا به جا کند... می تواند آب ها را بخشکاند...

می تواند چرخ و فلک رابه هم بریزد...

آدمیزاد حکایتی است، می تواند همه جور حکایتی باشد؛

حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت... و حکایت پهلوانی!


بدن آدمیزاد شکننده است،

اما هیچ نیرویی دراین دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد،

به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد!

سووشون | سیمین دانشور

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
:: برچسب‌ها: عکس , عکس طبیعت , عکس منظره , متن , متن زیبا , متن زیبا برای اینستاگرام , اینستاگرام , متن ادبی , متن ادبی زیبا , متن زیبا درباره آدم , سیمین دانشور , سووشون , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک...
چهار شنبه 22 فروردين 1397 ساعت 18:32 | بازدید : 1173 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
یکی از دانشجویانی که زیر نظر دکتر حسابی درس می خواند
 
پس از چند ترم رد شدن به دکتر حسابی گفت :
 
شما سه ترم است که من را از این درس رد می کنید
 
ولی من که نمی خواهم موشک هوا کنم
 
فقط می خواهم در روستا یک معلم شوم .
 
دکتر حسابی پاسخ داد :
 
شاید تو نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ،
 
اما تو نمی توانی به من تضمین دهی
 
که یکی از دانش آموزان تو در روستا ، نخواهد که موشک هوا کند!!
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان_کوتاه , داستانک , داستان_آموزنده , خاطره ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دل نوشته...
چهار شنبه 22 فروردين 1397 ساعت 18:17 | بازدید : 957 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 شاید یک روز درختی رو پیدا کنم که دورش حصار کشیدن

واز میوه ی ممنوعش سهمی برای خودم بردارمو

از این دنیا که بهشته واسه اندک آدم های فرومایه با جیب های پر از سرمایه

،رهسپار جهنمی بشم که آتیشش به مساوات و با عدالت تمام

بین مردمانش تقسیم شده...

با وحود سوختن دلم گرم باشه که سقف خونه ی هیچکس

از سفالینه های قیمتی  یا الماس نیست و فقط تو هستی

که از دوردستی که از من به خودم نزدیک تره ،

آهسته و زیرچشمی مارو نگاه میکنی...

دنیایی که میسوزونه ولی امید هست...

میترسونه ولی امید هست...

روزی هزار بار جونتو میگیره ولی بازم امید هست...

 

مهسان...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حرف حساب...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 12:10 | بازدید : 1454 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 
 
ﺩﺭﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ،
 
ﻫﺮﮔﺎﻩ
 
ﺍﺯﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﺴﯽ
 
ﺻﺤﺒﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﯾﺪ...
 
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
 
 
ﻫﺮﮔﺎﻩ
 
ﺍﺯﺑﺪﯼ ﻫﺎﯼ ﮐﺴﯽ
 
ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﯾﺪ...
 
ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
 
ﺍﺯ ﻫﺮﺳﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ..!
 
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺍﺳﺖ!!!
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , متن زیبا , سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انتخاب با خودته...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 12:4 | بازدید : 1322 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 

 
از حکیمی پرسیدند:
 
چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟
 
با خنده جواب داد:
 
آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته را گاز بگیری .
 
میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است.
 
پرواز که کنی،
 
آنجا میرسی که خودت می‌خواهی .
 
پرتابت که کنند ،
 
آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند .
 
پس پرواز را بیاموز...!
 
پرنده ای که "پرواز" بلد نیست ،
 
به "قفس" میگوید تقدیر.

 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , داستانک , متن زیبا , سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قوانین زندگی...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:58 | بازدید : 1410 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 
قانون اول:
 
هرگاه خری در یک کنج مثلث و منبع غذا در کنج دیگری باشد،
 
خر مورد نظر همیشه مسیری را طی میکند
 
که از یک ضلع مثلث می‌گذرد.
 
نتیجه گیری:

ادامه ی مطلب...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
گام های زندگی...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:53 | بازدید : 1280 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 

گام اول: 
 
دنیا دو روز است
 
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
 
روزی که با توست مغرور مشو
 
و روزی که علیه توست ناامید مشو
 
زیرا هر دو پایان پذیرند ...

 
گام دوم:
 
بگذارید و بگذرید 
 
ببینید و دل نبندید 
 
چشم بیاندازید و دل نبازی
 
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت...

گام سوم:
 
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها
 
و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
 
ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛
 
ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، زیراﮐﻪ ﺧﺪﺍ بیدار است...
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , متن زیبا , سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اگر...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:47 | بازدید : 1389 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

اگر می‌ دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم
 
به تو می‌ گفتم « دوستت دارم »
 
و نمی‌ پنداشتم تو خود این را می‌ دانی..
 
همیشه فردایی نیست
 
تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ ها به ما دهد.
 
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش
 
و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری. 
 
مراقبشان باش..
 
به خودت این فرصت را بده تا بگویی :
 
« مرا ببخش » ، « متاسفم » ، « خواهش می‌ کنم » ، « ممنونم »
 
و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن
 
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
 
اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری
 
خودت را مجبور به بیان آنها کن
 
به دوستان و همه‌ ی آنهایی که دوستشان داری
 
بگو چقدر برایت ارزش دارند
 
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
 
و روزی با اهمیت نخواهد گشت 

#گابریل_گارسیا_مارکز
 
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عاشق شدن...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:42 | بازدید : 1283 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کبریت وجودتون نم نخوره...
چهار شنبه 7 مهر 1395 ساعت 11:39 | بازدید : 1258 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 

"مادربزرگم نظریه بسیار جالبی داشت.
 
می‌گفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت
 
در وجودمان متولد می‌شویم اما خودمان قادر نیستیم
 
کبریت‌ها را روشن کنیم؛ همانطوری که دیدی برای
 
این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد،
 
به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می‌آید که دوستش داریم؛
 
شمع می‌تواند هر نوع موسیقی، نوازش،
 
کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت‌ها را مشتعل می‌کند…
 
آدمی باید به این کشف و شهود برسد
 
که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد…
 
خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای روح است.
 
اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ور می‌کند،
 
قوطی کبریت وجودش نم بر می‌دارد
 
و هیچ یک از چوب کبریت‌هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود."

#لورا_اسکوئیول
از كتاب : 
مثل آب برای شکلات
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , گوناگون , داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چون خیال تو در آید به دلم...
سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 10:49 | بازدید : 1434 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
چون
 
 خيال تو
 
 درآيد به دلم
 
 رقص کنان
 
چه خيالات دگر 
 
مست درآيد 
 
به ميان
 
سخنم مست و
 
 دلم مست و 
 
خيالات تو 
 
مست
 
همه بر همدگر افتاده و در هم نگران
 
مولانا
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک...
سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 10:29 | بازدید : 1367 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید

 آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.

برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.

شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی»

را راه بیان عشق می دانند.


در آن بین ، پسری برخاست

و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،

داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند

طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.

آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.


یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.

شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر،

جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.

ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.

همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.

بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید

و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.

ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.


راوی اما پرسید :

آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد:

نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.

از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:

همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند

که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک

، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.

این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان

عشق خود به مادرم و من بود

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستانک , داستان عشق , عشق واقعی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک...
سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 10:19 | بازدید : 1369 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

روزی لقمان به پسرش گفت:

امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!


و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم

چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:


اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری


هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی


در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری


آن گاه بهترین خانه های جهان مال توست

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
به شرط آنکه بخوابی...
پنج شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 1:40 | بازدید : 1583 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
چارلی چاپلین :
 
وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و
 
هرشب یک آرزو می‌کردم.
 
 مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛
 
می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.»
 
یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛
 
می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.»
 
یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟»
 
گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.»
 
هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم.
 
اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
 
 دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید
 
«هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟»
 
گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟»
 
گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» 
 
گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم
 
به شرط آنکه بخوابی.
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آزمایش الهی...
چهار شنبه 21 بهمن 1394 ساعت 17:19 | بازدید : 1611 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 
دیالوگ ماندگار برنامه کلاه قرمزی 94
 
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ : ﺁﺯﻣﺎﺵ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﻭ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺎﺷﺘﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﺩ،
 
ﻳﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ
 
آقای ﻣﺠﺮﻱ : ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﻴﻪ ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ؟
 
ﺩﺍﺭﻱ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻬﻤﻲ ﺭﻭﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﻴﮑﻨﻲ؟
 
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ : ﺟﺪﻱ ﻣﻴﮕﻢ ...
 
ﺁﺧﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻳﻪ ﺁﺩﻡ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺁﺩﻡ
 
ﺳﻴﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ!
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دوست داشتن..
چهار شنبه 21 بهمن 1394 ساعت 16:58 | بازدید : 1393 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

"ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
 
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ
 
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ
 
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ...
 
ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
 
!ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ !ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯿﺮﻭﺩ،
 
ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ ...
 
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ
 
ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ!
 
ﺣﺎﻻ ...
 
 ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
 
ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ،ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ
 
ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ ...
 
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ...
 
از كتاب طلايى كوچك 
نویسنده دیل کارنگی
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قیمت تو چقدر است؟
چهار شنبه 21 بهمن 1394 ساعت 16:39 | بازدید : 1476 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 

گویند از مردی که صاحب گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای
 
در جهان است پرسیدند:
 
«راز موفقیت شما چه بوده؟»
 
او در پاسخ گفت :
 
"زادگاه من انگلستان است.
 
در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم
 
و چون خود را به معنای واقعی فقیر می‌دیدم،
 
هیچ راهی به جز گدایی کردن نمی‌شناختم. 
 
روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم
 
و مثل همیشه قیافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم
 
و از او درخواست پول کردم.
 
وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت:
 
به جای گدایی کردن بیا با هم معامله‌ای کنیم.
 
پرسیدم : چه معامله‌ای ...!؟
 
گفت: ساده است.
 
یک بند انگشت تو را به ده پوند می‌خرم.
 
 گفتم: عجب حرفی می‌زنید آقا،
 
یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟
 
 - بیست پوند چطور است؟ 
 
 - شوخی می کنید؟! 
 
 - بر عکس، کاملا جدی می گویم.
 
 - جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم.
 
 او هم‌چنان قیمت را بالا می‌برد تا به هزار پوند رسید. 
 
گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید،
 
من به این معامله‌ی احمقانه راضی نخواهم شد.
 
 گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند می‌ارزد،
 
پس قیمت قلب تو چقدر است؟
 
در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گویی؟
 
لابد همه‌ی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت!؟
 
گفتم: بله، درست فهیمیده‌اید. 
 
گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی،
 
اما داری گدایی می‌کنی ...!
 
از خودت خجالت نمی‌کشی .!؟

گفته‌ی او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد.
 
ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمده‌ام
 
اما این بار مرد ثروتنمدی بودم
 
که ثروت خود را از معجزه‌ی تولد به دست آورده بود. 
 
از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم
 
و تصمیم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم ..."
 
 
 

   قصه ها  برای بیدار کردن ما نوشته شدند،
 
اما تمام عمر،  ما برای خوابیدن از آنها استفاده کردیم ...
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستانک ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سکون
شنبه 4 مهر 1394 ساعت 13:57 | بازدید : 1569 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
وقتیکه راه نمی روی!

 یا نمی دَوی!

 زمین هم نمی خوری!!!

 

و این " زمین نخوردن" ...

محصول سُکون است!

نه مَهارت! ...
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گاهی برای بخشیدن....
یک شنبه 18 مرداد 1394 ساعت 1:3 | بازدید : 1936 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
دست همیشه برای زدن نیست


کار دست همیشه مشت شدن نیست


دست که فقط برای این کار ها نیست


گاهی دست میبخشد


نوازش میکند ، احساس را منتقل میکند


گاهی چشمها به سوی دست توست


دستت را دست کم نگیر
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به انسان بودنت شک کن...
یک شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 23:58 | بازدید : 1985 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
فروغ فرخزاد :
                
                اگر مستضعفی دیدی،
 
                         ولی از نان امروزت

 به او چیزی نبخشیدی.
 
      به انسان بودنت شک کن

                اگر چادر به سر داری،
 
                           ولی از زیر آن چادر

 به یک دیوانه خندیدی
 
     به انسان بودنت شک کن

               اگر قاری قرآنی،
 
                        ولی در درکِ آیاتش 

دچارِ شک و تردیدی.
 
   به انسان بودنت شک کن

                 اگر گفتی خدا ترسی،
 
                          ولی از ترس اموالت

 تمام شب نخوابیدی.
 
   به انسان بودنت شک کن

                    اگر هر ساله در حجّی،
 
                              ولی از حال همنوعت

 سوالی هم نپرسیدی.
 
     به انسان بودنت شک کن

                         اگر مرگِ کسی دیدی،
 
                                ولی قدرِ سَری سوزن 

ز جای خود نجنبیدی 
 
به انسان بودنت شک کن...
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گدای حقیقی...
چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 2:52 | بازدید : 1862 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
گدايي ٣٠ سال كنار جاده اي نشسته بود .
 
يك روز غريبه ای از كنار او مي گذشت .
 
گدا به طورا توماتيك كاسه خود را به سوی
 
غريبه گرفت و گفت :
 
بده در راه خدا
 
 غريبه گفت : چيزي ندارم تا به تو بدهم؟
 
آنگاه از گدا پرسيد : آن چيست كه رويش نشسته ای ؟؟
 
گدا پاسخ داد: هـيچي يك صندوق قديمي ست .
 
تا زماني كه يادم مي آيد ، روي همين صندوق نشسته ام .
 
غريبه پرسيد : آيا تاكنون داخل صندوق راديده ای؟
 
 گدا جواب داد: نه !!
 
براي چه داخلش راببينم ؟؟
 
دراين صندوق هيچ چيزی وجود ندارد .
 
غريبه اصرار كرد چه عيبي دارد؟
 
 نگاهي به داخل صندوق بينداز .
 
گدا كنجكاو شد و سعي كرد در صندوق را باز كند.
 
ناگهان در صندوق باز شد و گدا باحيرت و ناباوری
 
و شادمانی مشاهده كرد كه صندوقش پر از جواهر است .
 
من همان غريبه ام كه چیزي ندارم
 
به تو بدهم اما مي گويم نگاهي به درون بينداز .
 
نه درون صندوقي،
 
بلكه درون چيزي كه به تو نزديكتراست {درون خويش}
 
صدايت را مي شنوم كه مي گويي : اما من گدا نيستم !!
 
گدايند همه ي كساني كه ثروت حقيقي خويش را پيدا نكرده اند .
 
همان ثروتي كه شادماني از هستي ست.
 
همان چشمه های آرامش ژرف كه دردرون می جوشد 
 
...
درونت را بنگر،


https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگی...
چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 2:37 | بازدید : 2102 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
 
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
 
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
 
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
 
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
 
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ.
 
قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم تا نيفتد!
 
اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد،
 
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
 


https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک....
چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 2:32 | بازدید : 1980 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ
 
ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﻥ ..!
 
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ
 
ﺭﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩ: ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ
 
ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻤﯿﺮﻡ ..!
 
ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺘﯽ
 
ﻭ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ
 
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ,
 
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ..!
 
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ
 
ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ
 
ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﮑﻢ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ ..!
 
ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ
 
ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺴﺘﯿﺪ
 
ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﯿﺪ
 
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ
 
ﮐﻪ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﯾﮏ ﻧﺎﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻨﺪ ..!
 
ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﻠﺴﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ 480 ﺩﻻﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ،
 
ﻗﺎﺿﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ ..!
 
همیشه به یاد گرسنگان باشید


https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک....
چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 2:26 | بازدید : 1516 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ‏( ﻉ ‏) ﺭﺳﯿﺪ
 
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !
 
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
 
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !
 
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ۳ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ،
 
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺷﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﯽﺑﺎﻓﺘﻪ
 
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ
 
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢﮐﻨﻢ
 
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ
 
ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...
 
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
 
ﺩﺭﺏ ﺧﺎﻧﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻭﺭﻭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ
 
ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺗﺠﺎﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﮐﯿﺴﻪ ﺻﺪ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ
 
ﺣﻀﺮﺕ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ
 
ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺪﻫﯿﺪ .
 
ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻋﻠﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟
 
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻭ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﮔﯽ ﮐﺸﺘﯽ ﺍﻣﺎﻥ
 
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ
 
ﻭ ﺧﻄﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ
 
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
 
ﮐﻪ ﺷﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻧﺬﺭ
 
ﮐﺮﺩﯾﻢ
 
ﺍﮔﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﻓﺘﯿﻢ ﻫﺮﯾﮏ ﺻﺪ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺑﺪﻫﯿﻢ .
 
ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ
 
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭﺗﻮ ﺍﻭﺭﺍ ﻇﺎﻟﻢ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ !
 
ﺍﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻭ ﻣﻌﺎﺵ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
 
ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ...
 
ﺧﺎﻟﻖ ﻣﻦ" ﺑﻬﺸﺘﯽ"ﺩﺍﺭﺩ،
 
ﻧﺰﺩﯾﮏ،
 
ﺯﯾﺒﺎ،
 
 
ﺑﺰﺭﮒ؛
 
ﻭ "ﺩﻭﺯﺧﯽ "ﺩﺍﺭﺩ،
 
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﻌﯿﺪ،
 
ﻭﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻟﯿﻠﻰ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﺨﺸﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ؛
 
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﺩﻋﺎ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ...
 
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺎﺷﺪ .

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دنیای بهتر....
چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 2:19 | بازدید : 1546 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

باید دنیا راکمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای تحویل دهی...

خواه با فرزندی خوب

خواه با باغچه ای سبز...

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی....

خواه با حل مشکلی هرچند کوچک....

و اینکه بدانی،حتی فقط یک نفر با بودن تو،ساده ترنفس کشیده است.

این یعنی تو موفق شده ای...

گابریل گارسیا مارکز...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنی از زبان بزرگان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
درهای رحت
دو شنبه 21 ارديبهشت 1394 ساعت 15:32 | بازدید : 1596 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 ؛کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...

 

 

ندا آمد بر در خانه ام بیا ،

 

آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...

 
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم
 
 
 
در بسته ای ندیدم !
 
 
 
هر چه بود باز بود...
 
 
 
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
 
 
 
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه
 
 
 
من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ... 
 
 
 
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...
 
 
 
مهربان خدایم دوستت دارم...
 
 
 
 
 
 
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رفتار و بردباری
دو شنبه 21 ارديبهشت 1394 ساعت 15:28 | بازدید : 1576 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 دو چیز....

 

شما را تعریف میکند:

 
بردباری تان ،
 
 وقتی هیچ چیز ندارید....

 
 
و نحوه رفتارتان ،
 
 وقتی همه چیز دارید . . .

 

 
 
تنها دو روز در سال هست که....
 
نمیتوانی هیچ کاری بکنی؛

 
 
یکی دیروز و....
 
یکی فردا........ً..

 

 
 
دو شخـص به تـو می آمـوزد:

 
 
یکی آمـوزگـار، 
 
یکی روزگـار....

 
 
اولی به قیمت جـانش،
 
 دومی به قیمت جـانت....

 

 
 
آدما دو جور زندگی میکنن :

 
 
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن
 
 و با انسانها زندگی میکنن....

 
 
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن
 
 و با غرورشون زندگی میکنن...

 

 

 
 
 رابطه ها در دو حالت قشنگ ميشن:

 
 
اول پـيـدا كـردن شـبـاهت ها...
 
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها....

 

 
 
همه يادشون ميمونه ...
 
باهاشون چيكار كردى...

 
 
ولـى يادشون نميمونه 
 
براشون چـكار كردى.....

 

 
 
 مهربان باشیم وعاشق ........
 
وخودمان باشیم.....!!!!!!!!!!
 
 
 
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پلو و صادق هدایت
دو شنبه 21 ارديبهشت 1394 ساعت 15:24 | بازدید : 3017 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

صادق هدایت


یک دوستی داشتم،

 

پلوی غذایش را خالی می خورد، 

 

گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت:

 

می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم.

 

همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد،

 

گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، 

 

نه از خوردن آن پلو لذت می برد، 

 

نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش،

 

برای جاهای خوشمزه ی غذا...


 

 

زندگی هم همینجوری ست. 

 

گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، 

 

و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، 

 

برای روزی که مشکلات تمام شود.

 

هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

 

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، 

 

برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، 

 

غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن

 

با همین مشکلات است.

 

یک روزی به خودمان می آییم می بینیم

 

یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم

 

و گوشت و مرغ لحظه ها،

 

دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، 

 

دیگر نه حالی هست، 

 

نه میل و حوصله ایی.

 

 

به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن، 

 

زیرا اغلب مردم فقط تقلید می کنند

 

 

 

 

 

 

 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
استعداد از نظر آلبرت انیشتن
دو شنبه 21 ارديبهشت 1394 ساعت 15:16 | بازدید : 1586 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
همه ی افراد با استعداد هستند،
 
اما اگر شما یک ماهی را بر اساس تواناییش ,
 
در بالا رفتن از درخت بسنجید،
 
آن ماهی تمام عمرش را بر این باور خواهد گذارند
 
که یک بی دست و پای احمق است.
 
- آلبرت اینشتین
 
 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کوتاه ولی با معنی!!!
دو شنبه 21 ارديبهشت 1394 ساعت 15:13 | بازدید : 3116 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 

کوتاه ولی بامعنا :

 

ای انسان؛
 
 
          یادت باشد ...
 
اگر وارد دوزخ شدی ، از
 
      " تلخـی عذاب"
 
       به خدا شکایت نکن

 
 
            این همان 
 
     "شـیرینی گناهی"
 
 است که در دنیا از آن لذت میبردی ...
 
 
 
 
 
 


https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
انشا...
دو شنبه 27 بهمن 1393 ساعت 1:26 | بازدید : 2000 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

انشای پسربچه به پدر رفتگرش:


پدر عزیزم من به خوبی میفهمم


که بسیار باشرف است آنکس که انسان باشد


وبین آشغال ها نان پیدا کند،


تا آنکس که آشغال باشد


وبین انسان ها نان پیداکند…!!!

 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگی سلف سرویس
یک شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 23:54 | بازدید : 2032 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

امت فاکس,نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی,در اولین سفر خود به آمریکا


برای صرف غذا به رستورانی رفت.او در گوشه ای


به انتظار پیش خدمت نشست اما کسی به او توجه نمی کرد,


ازهمه بدتر افرادی که بعد از او واردشده بودند همگی مشغول خوردن بودند


.پس از چند دقیقه باناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بودپرسید


:من ۲۰دقیقه است که اینجانشسته ام ,چرا پیش خدمت به من توجه نمی کند


درحالی که همه مشغول خوردن هستند ومن در انتظار نشسته ام؟

مرد پاسخ داد


:اینجا سلف سرویس است,به انتهای رستوران بروید هرچه می خواهید


در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.

امت فاکس بعدها دراین خصوص نوشت:"احساس حماقت می کردم,


وقتی غذا راروی میز گذاشتم ناگهان به ذهنم رسیدکه زندگی هم در حکم سلف سرویس است,


همه نوع رخداد,فرصت,موقعیت,شادی وغم در برابر ما قرار دارد


.درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم


وآنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند


ودچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!


وهرگز به نظر نمی رسد


خیلی ساده از جای خود برخیزیم وببینیم چه چیزهایی فراهم است.


سپس آنچه را می خواهیم برگزینیم...

 
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , سخنی از زبان بزرگان , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خدایا...
سه شنبه 2 دی 1393 ساعت 14:30 | بازدید : 3394 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

خدایا..


ﺩﻟﻢ . . .

ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺩ .
.
ﻣﻴﺎﻥِ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺿﻤﻴﺮ . . .

ﺩﻟﻢ . . .

ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ . . .

ﺩﺭ ﺣﺪِ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﺑﻮﺩﻧﺖ . . .

ﺩﻟﻢ . . .

ﮐﻤﻲ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ . . .

ﺁﺭﺍﻣﺸﻲ ﻋﻤﻴﻖ . . .

ﺁﺭﺍﻣﺸﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭِ ﺗﻮ . . .

ﺑﻮﺩﻥِ ﺗﻮ . . .

ﻧﻔﺲ ﻫﺎﻱِ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪِ ﺗﻮ . . .

ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺧﺪﺍﻱِ ﺧﻮﺏِ ﻣﻦ . . .

ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ . . .

ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺭﺍ . . . ﻳﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ؟ !

ﻫﻮﺍﻱِ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ . . .

ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ . . .

ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﻭ . . . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻤﺮﻳﻦ

ﮐﻨﻢ . . . !!

ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺜﻞ ﺩﻳﺮﻭﺯ . . . ﻗﺎﺻﺪﮐﻲ

ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ . . .

ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ ﺗﺎ . . .

ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ . . .

ﺍﻟﻔﺒﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ . . .

ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻂ ﺧﻄﻲ ﮐﻨﻢ . . .
 
ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﮐﻪ . . . 
 
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ . . .
 
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ . . .
 
ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ . . .
 
ﺍﮔﺮ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﺗﺎﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ
 
ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﮑﺸﻴﺪ . . .
 
ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺮﺩﺑﺎﻧﻲ ﺑﮑﺸﻢ . . .
 
ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ . . .
 
ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ . . . 
 
ﺍﮔﺮ ﮔﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ . . .
 
ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﭽﻴﻨﻢ . . .
 
ﺗﻘﺪﻳﻤﺶ ﮐﻨﻢ به ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ . . . .
 
ﺩﻟﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﭼﻴﺰ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ
 
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺧﺪﺍ!
 
ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻛﻮﺩﻙ ﺷﺪ؟؟ !!
 
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱِ ﻧﮕﺎﻩِ ﻣﻌﺼﻮﻡِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺍﻡ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺗﻨﮓ
ﺍﺳﺖ !!
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خداباماست...
دو شنبه 24 آذر 1393 ساعت 15:10 | بازدید : 2863 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

چه زیبا گفت: صادق هدایـت"

 

غمت نباشد چون خدا با ماست!

هيچ وقت نگو از ماست که برماست

بگو خدا با ماست.

اگر قايقت شکست ، باشد !

دلت نشکند! دلي نشکني.

اگر پارويت را آب برد ، باشد !

آبرويت را آب نبرد! آبرويي نبري.

اگر صيدت از دستت رفت ، باشد !

اميدت از دست نرود! و اميدکسي را نااميد نکني.

امروز اگر تمام سرمايه ات از دستت رفت ،

دستانت را که داري !پس خدايت را شکر کن.

بيا شکر کنيم،که اگر کفشي به پا نداريم،


پا که داريم راه برويم

اگر چيزي به دست نداريم دست که داريم

دوباره به دست مي آوريم.

دوباره مي سازيم و دوباره به دست مي آوريم.
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اشتباه اشتباه است
چهار شنبه 14 آبان 1393 ساعت 11:52 | بازدید : 2163 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 " پائولو کوئلیو "

 

- ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ،
 
ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ،
 
 
ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.
 
 
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ .
 
 
ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ،
 
 
ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ .
 
 
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،
 
ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ،
 
ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ !

ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.

ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .
 
ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ،
 
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ،
 
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ،
 
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ !

"ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ"
 
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ .
 
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
 
ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ
 
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،
 
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ!
 
ﺍﻣﺮﻭﺯ،
 
ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧداختم!
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: متن زیبا , سخنی از زبان بزرگان , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد